زور وابستگی به دیگران ...

زور وابستگی به دیگران چه از نظر فکری و چه جسمی آزاردهنده ست . دلت نخوات باشون مشورت کنی اما به دلایلی ناچار باشی و دلت نخوات باشون جایی بری ولی بازم ناچار باشی.


چندروزیه بخاطر ماه رمضون پدر گیر داده که من میرسونمت خیلی زودتر از موعد لباس می پوشه و می ایسته بالا سرم حتی از ترس همراهی ش یه ضدآفتاب نمی تونم بزنم . با برنامه رفتن طب سوزنی که برای میگرنم هست هم تداخل ایجاد کرده نمیدونم چکار کنم. چون اون مخالف هر جور درمان پولی و از نظر خودش اضافی هست ، حالا موندم روز دوشنبه هفته آینده که باید ساعت 3.30 مطب باشم با وجودش چه کنم اگه طبق روال هر روز ساعت 4 دربیام برم سرکار دیگه به طب سوزنی نمیرسم و نمی تونم هم بگم که باید برم دکتر از حالا دارم حرص اون روز را میخورم خدا کنه تا آنروز یه جوری بشه که نخوات منو برسونه .

من اصلا حس خوبی ندارم به این بردن هاش آخه یه عمر من پیاده میرم و یه عمر ازش رفتارهای محبت آمیز پدرانه ندیدم و توقع هم نداشتم . البته الانم کارش رو ضایع نمیکنم میدونم بخاطر گرما و روزه داری ، داره بهم لطف میکنه اما حالا مشکلم دکتر رفتنه که اون ازش خبر نداره .

خدا کنه تا دوشنبه دیگه مشکلم حل بشه وگرنه از درمانم عقب میافتم و برام بد میشه.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد